Thursday, November 14, 2002



ديوونگی که شاخ و دم نداره!‌

ساعت ۴ صبح از خواب بيدار بشی، کتری رو بذاری تا آب جوش بياد، آب رو بريزی تو فلاسک، پنير و نون و خرما برداری، با شکلات و ميوه و خلاصه هر چی تو يخچال پيدا ميشه... بعد آروم، انقدر آروم که کسی رو بيدار نکنی، بری پايين... سوار ماشين بشی و بری‌ دنبال تک تک دوستات، تا سر موقع ميدون سربند باشين!‌

نميدونم چی شد يادش افتادم! شايد به خاطر هوای پاييزی و باورنی اين روزهاست...
به هر حال اونش مهم نيست...

مهم اينه که دلم يه ديوونگی تازه ميخواد!‌ :)


[ | | 22:23 ]



! Blue, Like a Sea