Friday, November 29, 2002



از يکی از پنجره های‌ خونه ما ميشه آپارتمانهای برج اونور خيابون رو راحت ديد...مخصوصا شبا که چراغها روشنه، اگه پرده ها کشيده نباشه، قشنگ ميشه توی خونه ها رو هم ديد!‌

تقريبا از وقتی‌ که ما اومديم اينجا، من هر شب که پای کامپيوتر ميشينم از همين پنجره يه دختر يا پسر (به احتمال زياد چينی) رو ميبينم که اونم نشسته پای کامپيوترش و داره کار ميکنه... در واقع مدتها بود من هر وقت از پنجره بيرون رو نگاه ميکنم اون رو پای کامپيوترش میديدم... حتی شبا ساعت ۲-۳ که خودم ميخواستم بخوابم... هر شب هم می‌گفتم: «اه،‌ اين ديگه کيه! تا اين موقع شب چی‌ کار داره ميکنه؟!!» ‌

حالا چند شبه که وقتی موقع خواب به اتاقش نگاه ميکنم ميبينم چراغش خاموشه...
شرط می بندم اون موقعی که ميخواد بخوابه ميگه: «اه،...»


[ | | 23:14 ]



! Blue, Like a Sea