|
|
دخترک تمام وجودش شور بود...
هميشه همينطور بود، دوست نداشت يه گوشه آروم بشنيه... از آدمای آروم بدش ميومد! خب... هر چی بزرگتر ميشد، اينور اونور رفتن و شيطونی کردن هم سخت تر ميشد! دخترک حالا بزرگ بزرگ شده.. مثلاً! اما شوری که دلش بود اصلا عوض نشده... هنوز سرش پر فکر و نقشه است! هنوز دلش ميخواد يه کار عجيب غريب بکنه که هيچ کس باورش نشه! هنوز دلش ميخواد يه کاری بکنه که داد بزنه اون با بقيه فرق داره! هنوز دلش ميخواد يه شری به پا کنه! دنياش اينجوری نميمونه ... همين روزاست که يه جايی رو منفجر کنه! ![]() |