|
|
يعنی همه قصه يه آدم با به دنيا آمدنش شروع ميشه و با رفتنش تموم ميشه؟
اصلا آدمها برای چی ميان؟ و چرا بايد برن؟ ميان که دل بدند و دل ببندند و بعد يه روز، حتی بدون خداحافظی برن؟ ميان که کار کنن و بسازن و بجنگن و بعد يه روز، بی خبر، برن؟ وقتی که ميرن چی ميشه؟ کجا ميرن؟ يعنی ممکنه با رفتنشون يه جای ديگه، يه قصه ديگه رو شروع کنن؟ شايد زندگی هر آدمی مثل يه کتابه که هر فصلش توی يه دنيايی نوشته ميشه... شايد آدما ميرن چون اين فصل کتابهاشون رو نوشتن و ديگه تموم شده... شايد اونايی که زودتر ميرن عجله دارن که فصل بعدی رو زودتر شروع کنن... ميدونيد، اينجوری کتابها هيج وقت فصل آخر ندارن! نميدونم حقيقت چيه... اما ميدونم يه چيزی هست... ميدونم که همه آمدنها و رفتنها، همه دلبستگيها و دل کندنها، همه دوست داشتنها، همه گريه ها يه رازی داره... رازی که ما نميدونيم ... يا شايد خيلی زوده که بدونيم... يا شايد ما هنوز تو فصل اوليم... شايد آخر اين فصل بفهميم... اونوقت... فصل ديگه شايد برای خودش يه راز ديگه داشته باشه... . . . دلم ميخواد برای عزيزانی که رفتن يه فصل جديد قشنگ آرزو کنم... ![]() |